1. عبادی
  2. اعتقادات و کلام
  3. سه شنبه, 09 ارديبهشت 1393
  4.  مشترک ایمیل شوید
تعبیر علی ع ( فَإِنَ‏ صَلَاحَ‏ أَبِيكَ‏ غَرَّنِي‏ مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ‏ هَدْيَه‏) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، چطور با عصمت ایشان سازگار است؟؟؟
سوال من در مورد غرنی و ظننت و تنافی آن با عصمت بود
نظر
There are no comments made yet.
بهترین پاسخ Pending Moderation
0
Votes
Undo
با سلام
یادمه جواب این سوال رو قبلا بهتون داده بودم.
عرض کردم يکي از معاني غرر که در تاج العروس نيز آمده است أجرأ است ، يعني «جرات پيدا» کردن ، يعني من براي گذاشتن تو در اين کار تحقيق کردم و يکي از مواردي که سبب شد من جرات پيدا کنم تو را در اينجا قرار دهم و سبب شد تا گمان کنم تو نيز خوب هستي ، خوبي پدرت بود.لذا منافاتی با عصمت ندارد
اللهم عجل لولیک الفرج
نظر
There are no comments made yet.
  1. بیش از یک ماه پیش
  2. اعتقادات و کلام
  3. لینک جواب
بهترین پاسخ Pending Moderation
0
Votes
Undo
سلام
آخرش نفهمیدیم -جرات پیدا کردن و گمان کردنی که کشف خلاف شده و مخطی بود نه مصیب ،چطور با عصمت تنافی ندارد؟؟؟؟؟؟؟
نظر
There are no comments made yet.
  1. بیش از یک ماه پیش
  2. اعتقادات و کلام
  3. لینک جواب
بهترین پاسخ Pending Moderation
0
Votes
Undo
باسلام وتشکر از شما .
براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد:
1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است که طبق آن برهان هر پیامبری ( اعم از رسول و غیر رسول ) و هر وصی پیامبری باید معصوم از گناه و خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد.
مبنای این مساله لزوم وجود اعتمادی است که باید در بین یک سفیر الهی و مردم وجود داشته باشد تا مردم بر اساس آن اعتماد بتوانند هدایت الهی را از آنان دریافت کنند. اگر خللی در اعتماد به واسطه گناه یا خطا یا اشتباه یا سهو و نسیان، وارد شود، مردم از آنان تبعیت نمی کنند. اگر هم تبعیت کنند، با شک و تردید خواهد بود. بنابراین در عمل به راهنمائی ها و هدایت های آن ها دچار سستی می شوند ، و این به معنی از بین رفتن هدف برانگیخته شدن انبیا و تعیین ائمه علیهم السلام می باشد.
2- مفاد عصمت انبیاء و ائمه بر اساس اصلی که بیان شد محدوده حد اقلی روشنی دارد، اما در برخی حوزه ها می تواند شامل برخی امور که گناه و عیب محسوب نمی شود. اما در عین حال نوعی انتخاب غیر دقیق است وارد گردد و به همین جهت در پاره ای از امور ما معتقد به ترک اولی از جانب معصومان هستیم و برخی از انتخاب های آنان را انتخاب هایی می دانیم که می توانست بهتر صورت بپذیرد مانند داستان حضرت آدم (1) (ع) یا حضرت نوح (ع)(2) .
3- نکته دقیقی که باید در کنار اصل اولیه عقلی قرار بگیرد آن است که معصومان در عین این که دارای ساحت ملکوتی و ارتباط با عالم غیب بودند و در این واسطه گری هیچ خطا و اشتباهی قابل قبول نیست و عصمت مطلق در آن ضرورت دارد، اما در عین حال جنبه دیگری هم داشتند که مرتبط با حیث بشری آنان بود، یعنی رسالت الگو و اسوه بودن آنان برای توده افراد جامعه که به همین دلیل ایشان در زندگی عادی خود همانند سایر افراد زندگی می کردند و امور شخصی و اجتماعی و حتی ساختارهای حکومتی خود را مبتنی بر علم غیب و امور ماورائی بنا نمی نمودند.
روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستى و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حکومت و سیاست، در اکثر موارد مثل سایر مردم بود، مثلاً پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب مى شناختند و مى دانستند که آن‌ها ایمان واقعى ندارند، ولى هرگز با آن‌ها مانند کفار برخورد نمى کردند، بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آن‌ها مانند سایر مسلمانان رفتار می کردند.
هم چنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مى نشستند، مطابق قوانین قضایى اسلام حکم مى کردند و از علم خداداى خود استفاده نمى کردند. در موردى که دلیل شرعى مثلاً بر قاتل بودن متهمى وجود نداشت، امام یا پیامبر با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمى کرد. پیامبر به صراحت می فرمود :
« إنّما أقضى بينكم بالبيّنات و الأيمان‏ (3) جز اين نيست كه من ميان شما بر اساس دلايل و سوگندها قضاوت مى‏كنم‏ » روشن است که در چنین ساختاری چه بسا فردی با قسم دروغ حق دیگری را ضایع می کند و احیانا پیامبر از این امر هم آگاه است، اما در حکومت و قضاوت روال عادی و طبیعی را در پیش می گرفت و در این گونه امور تفاوتی بین حکم حکومتی و فقاهتی و قضاوت نیست. زیرا افتاء و قضاوت خود از شئون حاکم مسلمین است و این امور از هم جدا نیستند.
با توجه به نکاتی که بیان شد بنابر آن دلیل عقلی قطعی ما یقین داریم که پیامبران و اوصیای آن ها معصوم می باشند. پس هر دلیل نقلی که معنای ظاهرش خلاف این مطلب را برساند، در مقابل دلیل عقلی و یقینی تاب مقاومت ندارد و یا باید در صحت سندی آن تردید کرد و یا باید به معنای غیر ظاهری خود تاویل و تفسیر شود که این امر در موارد مختلف شرایط گوناگونی به خود می گیرد.
اما در خصوص روایات مورد اشاره شما اگر نوع اشتباه و خطائی که در آن و در عزل و نصب ها و مانند آن به امام نسبت داده شده به حدی باشد که با مقام عصمت امام واقعا منافات داشته باشد و باعث سلب اعتماد توده جامعه از امام گردد و یا ضرر غیر قبال جبرانی به دین و جامعه وارد سازد به هیچ وجه نمی توان آن را در خصوص امام پذیرفت و ما هم هیچ اصراری در پذیرش این قبیل نقل ها در حق ائمه علیهم السلام نداریم.
اما در بسیاری از موارد این قبیل امور مانند شکست ها و پیروزی ها عزل و نصب افراد مختلف و مانند آن چنان که گفتیم بر اساس مصلحت امت و نقطه مهم رسالت و وظایف ایشان بوده که در این گونه امور الگوی دیگران باشند و در عین برخورداری از علم غیب و شناخت حقیقت افراد موظف بودند بر حسب ظاهر عمل کرده و بهترین فرد ممکن را در مسئولیتی بگمارند، هرچند وی در آینده از روی سوء اختیار خود اشتباهی را مرتکب گردد.
مثلا امام علی (ع) در مورد یکی از عمال خود به نام منذر بن جارود عبدی که مرتکب خطا و اشتباه ش می نویسد:
«...همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين نمود و گمان كردم همانند پدرت مى‏باشى و راه او راه مى‏روى. ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى‏كنى‏ ... »(4)
در این مورد ازعبارت روشن است که امام (ع) به ظاهر حال منذر و نیز پیشینه خوب خانوادگی او نگاه کرده ، طبق ظاهر حال او را شایسته گرفتن این مقام دیده است، ولی وقتی خلافی از او سر زد، بلافاصله عکس العمل نشان داد و او را بازخواست نمود. »
این امر حاکی از اشتباه حضرت در عملکرد نیست. بلکه بر اساس وظیفه اصلی و به صلاح کلی امت است تا بعد از امام ضوابط انتخاب افراد را بدانند هرچند از درون آن ها مطلع نیستند، پس به طور کلی ائمه هم مامورند به ظاهر عمل کنند، نه علم خود به واقع را به کار ببندند.
به همین جهت در ادامه این ماجرا در تاریخ نقل شده است که وقتی امام او را بازخواست کرد و صعصعه یکی از یاران خاص امام خواست شفاعت او را بکند، امام فرمود: اگر سوگند بخورد که من این کار را نکرده ام ، او را آزاد خواهم کرد. این همان عمل به ظاهر است که باید پیامبران و ائمه علیهم السلام از آن تبعیت می کردند.(5) و نتیجه آن نه منافات با عصمت دارد و نه نقصی بر عملکرد و رفتاراین بزرگواران است.
پی نوشت ها:
1. طه (20) آیه 121.
2. انبیاء (21) آیه 87.
3. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش، ج 7، ص 414.
4. سید رضی ، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نشر مشهور، قم 1379 ش، نامه 71، ص 615 .
5. ناصر مکارم شیرازی، پیام امیرالمومنین (ع)، دارال‍ک‍ت‍ب‌الاس‍لام‍ی‍ه‌‏‫ ت‍ه‍ران‌، 1375‬ش، ج 11، نامه 71.
نظر
There are no comments made yet.
  1. بیش از یک ماه پیش
  2. اعتقادات و کلام
  3. لینک جواب
  • صفحه :
  • 1


هنوز پاسخی برای این پرسش ارسال نشده است.