در قبر، چه سرنوشتی انتظارمان را می کشد؟

پرسش:

درباره قبر و عذاب قبر به اختصار توضيح دهيد.

پاسخ:

با سلام و ادب

منظور از قبر، برزخي است كه براي انسان بعد از مردن آغاز مي شود و تا قيامت ادامه دارد. "حماد" يكي از ياران امام صادق (ع) مي فرمايد: از امام صادق (ع) پرسيدم برزخ انسان چيست، ايشان فرمودند: «َ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَام » (الكافي، ج 3، ص 242) برزخ همان قبر از زمان مرگ تا قيامت است.
روح انسان پس از مرگ و بریدن از بدن مادی، خود را با بدن برزخی و یا «قالب مثالی» می‏یابد و می‏بیند. در واقع، روح آدمی با رفتن از حیات دنیوی به حیات برزخی، بدن مادی خود را رها کرده و با بدن مثالی خود متحد می‏گردد؛ بدنی که متناسب با نظام برزخی بوده، اتحادش با روح، قوی‏تر از اتحاد آن با بدن مادی در زندگی دنیوی است.
از اما باقر (ع) نقل شده است كه فرموده اند: إِذَا فَارَقَتْ أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْسَادَهُمْ أَسْكَنَهَا اللَّهُ تَعَالَى فِي مِثْلِ أَجْسَادِهِمُ الَّتِي فَارَقُوهَا فَيُنَعِّمُهُمْ فِي جَنَّة ؛ ارواح مومنين وقتي از دنيا مي روند در جسدهايي مثل جسدهاي دنيوي هستند و متنعم به نعمتهاي بهشت (برزخي) مي شوند. (بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 58، ص 89)
و با جدا شدن روح از كالبد بدن مادي بلافاصله وارد برزخ مي گردد و با بدن مثالي ادامه حيات خواهد داد و اينگونه نيست كه اگر كسي قبر خاكي نداشته باشد، مثل اين كه طعمه حيوانات درنده شده و يا در دريا غرق شده باشد، قبري نداشته و اگر انسان بدي است كه مستحق عذاب و فشار قبر است عذاب از او منتفي شود.
 حقائق برزخ مانند بسياري از حقايق هستي خصوصا حقايق ماورايي نا معلوم است منتهي با مراجعه به قرآن و روايات مي توان برخي از اين حقايق را بدست آورد. آيات و روايات بسياري در باره برزخ و تبيين آن وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره می كنيم.
قرآن كريم در باره برزخ مي فرمايد : «و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛( مومنون(23)، آيه 100) و پشت سر آنان برزخی است تا روز قیامت که برانگیخته می‏شوند». و هم چنين درباره آل فرعون می‏فرماید: « النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا ؛( غافر(40)، آيه 46) [اينك هر] صبح و شام بر آتش عرضه مى‏شوند، و روزى كه رستاخيز برپا شود[فرياد مى‏رسد كه:] «فرعونيان را در سخت‏ترين‏[انواع‏] عذاب درآوريد. »
در حديث نوراني ديگري آمده است : «هنگامی که یکی از شما از دنیا برود، جایگاه او [ درقیامت ]صبح و شام به او عرضه می‏شود. اگر از اهل بهشت باشد، جایگاهش در بهشت است و اگر از اهل دوزخ باشد، جایگاهش در دوزخ. به او گفته می‏شود: این جایگاه تو است. هنگامی که خداوند تو را در قیامت مبعوث می‏کند». (بحارالانوار، ج‏75، ص 143)
در حدیث ديگري آمده است: « ِّ وَ الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار ؛( امالي شيخ مفيد، ص 265، مجلس 31) قبر باغی از باغ‏های بهشت یا حفره‏ای از حفره‏های دوزخ است».
یکی از ویژگی‏های عالم برزخ، سؤال و جواب در قبر است. از امام زین العابدین(ع) نقل شده است: پیامبر(ص) در هر جمعه در مسجد به مردم نصیحت می‏کرد و می‏فرمود: «. . .  و دو فرشته به نام نكير و منكربراي سوال بر تو وارد مي شوند بدان اولين چيزى كه از تو مى‏پرسند از خدائى است كه مى‏پرستى و از پيامبرى است كه بسوى تو فرستاده شده. و از دينى كه به آن معتقدى. . .  » (بحار الانوار، ج 75، ص 143)
فشار قبر و برخي عوامل آن
نعمت و عذاب، متوجه به روح ما در قالب بدن برزخی است، نه به بدن مادی و خاکی، ما که در عالم مادی در زیر خاک مدفون می‏باشد. بدن مادی، پس از مرگ نه حرکتی دارد و نه احوالی؛ اما روح با قالب مثالی در همان حال، در عالم برزخ یا در عذاب وحشتناکی به سر می‏برد و فریادش بلند است یا در نعمت و شادی به سر می‏برد. البته برخي انسانها هم در حالت خواب برزخي خواهند بود. (پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 5، ص 443 – 478)
 در روایات عواملی برای عذاب قبر ذکر کرده اند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1-    گذشتن از کنار مظلوم ویاری نکردن او؛
2-    سخن چینی؛
3-    نافرمانی وکناره گیری از خانواده ودوری از همسر خود و پاسخ مثبت ندادن به خواستههای طبیعی او؛
4-    بد اخلاقی با خانواده. (علل الشرایع، ج1، ص 309)
در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه اگر نگاه عميقي به عذاب هاي برزخي و فشار قبر داشته باشيم، باطن اين عذابها براي بسياري از مومنين نعمت است، چرا كه باعث تصفيه و پاك شدن آنها و به تعبير برخي روايات كفاره گناهان آنان گرديده و موجبات ورود آنها به بهشت را فراهم مي كند.
امام صادق (ع) از پيامبر اكرم (ص) نقل مي كنند :« ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ كَفَّارَةٌ لِمَا كَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْيِيعِ النِّعَمِ. » فشار قبر براى مؤمن كفّاره تضييع نعمت‏هائى است كه در دنيا مرتكب شده است. »( امالي صدوق، ص 540)