استناد امام علی (ع) به غدیر در منابع شیعه و اهل تسنن

پرسش:

باسلام و احترام. حقیقت در خصوص کتاب نهج البلاغه عمده شگفتی من از این بابت است که چگونه است که در باب پر طاووس و نامه به معاویه و توصیه به حسن و گردش آسمان و زمین و ناقص‌ العقل بودن زنان و گیاهان و درختان و رودها و دریاها و ... مطالب بلیغ آمده است ولی در باب حادثه غدیر ـ به آن اهمیت خارق‌العاده نزد شیعه ـ بلاغت امام علی کاستی گرفته است؟
مگر می‌توان این توجیه بارد و بعید را پذیرفت؟ مگر می‌توان پذیرفت در خطبه شقشقیه که اساسا دردگزاری از بابت از دست دادن خلافت است از غدیر ـ از مهم‌ترین ادله در اثبات حق خلافت علی نزد شیعه ‌ـ سخنی نباشد و اگر هم بوده است به غدیر که رسیده است کلام ایشان فاقد بلاغت شده است و سید رضی هم آن را نیاورده است؟
نیک می دانیم فرق است میان استناد به غدیر به عنوان یک فضیلت و استناد به غدیر در معنای شیعی آن که امامت الهی باشد.
پس اگر ممکن است از «مصادر اولیه و معتبر تاریخی» نشان دهید که علی و کسان دیگر در جریان سقیفه و بعد از آن به غدیر به معنای شیعی آن استناد کرده باشند. سپاس

پاسخ:

با سلام خدمت شما

در ثبوت واقعه غدیر و تواتر حدیث غدیر کلامی نیست و مرحوم علّامه امینی ـ رحمه الله علیه ـ در الغدیر به طور کامل در این باب مستنداتی را ذکر فرموده‌اند.

در منابع اهل تسنن هم بیشمار به این موضوع اشاره شده است لذا حدیث غدیر از احادیث متواتر است که شیعه و سنی بر صحّت و تواتر آن اتفاق دارند.

 آن حضرت به حدیث غدیر ، در موارد زیر تمسک فرموده اند [1] :  

1- بلافاصله پس از ارتحال پیامبر اکرم (ص) در مناظره‏ای که به عنوان مخالفت با بیعت با ابوبکر در مسجد مدینه داشت [2] .

2- امام باقر (ع) فرمود: حضرت علی (ع) هفت روز پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) پس از این که از جمع قرآن فارغ شد به میان مردم رفت و خطبه خواند و پس از مدح خدا و رسول خدا و بیان طریق نجات به مقام و منزلت خود و جانشینی خود با استناد به واقعه غدیر تأکید فرمودند [3] .

3- مناظره حضرت علی (ع) با ابوبکر پس از تمام شدن بیعت. امام صادق (ع) از امام زین‏ العابدین (ع) این مناظره را نقل می‏کند. ابوبکر برای دلجویی از حضرت علی (ع) نزد او می‏آید و حضرت علی (ع) در این مناظره، ادله خود را برای شایستگی برای خلافت ذکر می‏کند؛ یکی از این ادله، استناد به واقعه غدیرخم است [4] .

4- در شورای خلافت بعد از مرگ خلیفه دوم. پس از اتمام رأی شورای خلافت و انتخاب عثمان و قبل از اعلام رسمی آن، حضرت علی (ع) فرصتی خواست تا سخنانی را با اعضای شورا در میان بگذارد، این سخنان که به حدیث انشاد معروف است متواتر است و اهل سنت و شیعه نقل کرده‏اند، همچون:

 الف- ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 3، ص 113، رقم 1140.
ب- خوارزمی، مناقب، ص 313، رقم 314.
ج- شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 553، رقم 31.
د- شیخ طوسی، امالی ، مجلس 20، حدیث 4 و 5، ص 545.
ه- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 322.

در این حدیث حضرت برای اتمام حجت در فرازهایی جانشینی خود را اثبات می‏کند، یکی از این فرازها استناد به واقعه غدیر است.

5- در روزگار عثمان، مجلسی در مسجدالنبی برپا شد که بیش از دویست تن از شخصیت‏های برجسته آن روز در آن حضور داشتند و ظاهراً این جلسه در پی اعتراضات مردم به حکومت عثمان برپا شده بود. حضرت علی (ع) در این جلسه در ضمن سخنانی جانشینی خود را با استناد به سخنان پیامبر اکرم اثبات کرد. از جمله مستندات آن حضرت واقعه غدیر بود که به صراحت تام آن را بیان فرمود.

 حضرت علی (ع) در بیان واقعه غدیر فرمود: سلمان پرسید: آیا ولایت علی همانند ولایت شما است؟ پیامبر پاسخ داد: آری. ولایت او همانند ولایت من است. هر کس من صاحب اختیارتر و سزاوارتر به او از خودش هستم علی نیز صاحب اختیارتر به او از خودش می‏باشد [5] .

6- حضرت علی (ع) در مناظره خود با طلحه در هنگام جنگ جمل او را به یاد واقعه غدیر انداخت و به آن استناد کرد [6] .

7- پس از واقعه جنگ جمل در نامه منظومی به معاویه با استناد به حدیث غدیر او را از مخالفت با خود برحذر می‏دارد [7] .

8- در سخنرانی خود بعد از جنگ جمل در کوفه و در اعتراض به معاویه بر خلافت تأکید می‏کند و در کنار استناد به بیعت مردم، مسأله خلافت انتصابی خود در غدیرخم را متذکر می‏شود [8] .

این نشان می‏دهد که از دیدگاه حضرت علی (ع) مشروعیت خلافتش به نصب از سوی پیامبر است و طرح این مسأله در کنار بیعت هیچ معنایی جز این ندارد.

9- هنگامی که معاویه به خون‏خواهی عثمان برخاست، ابودرداء و ابوهریره را به عنوان پیغام‏رسان خود نزد حضرت علی (ع) فرستاد، حضرت در پاسخ آنان پیش از آن که مسأله خون خواهی را پاسخ گوید، مشروعیت خلافت خود را اثبات می‏کند و می‏فرماید: اگر خداوند مسأله خلافت را به دست مردم داده است و رأی آنان ملاک مشروعیت است، مهاجرین و انصار پس از سه روز مشورت به همراه مردم با من بیعت کردند و این بیعت از بیعت با خلفای پیشین سنگین‏تر است زیرا در سه بیعت پیشین مشورتی با مردم صورت نگرفت و اگر خداوند است که باید انتخاب کند و اختیار در دست اوست که ولایت من در قرآن و سنت اثبات شده است و این دلیل برای من قوی‏تر است و حق مرا واجب‏تر می‏کند و در خطبه‏ای که همان جا برای مردم بیان می­کند، برای خلافت خود به حدیث غدیر احتجاج می‏کند و بر معنای ولایت که همان اولویت است، تأکید می‏کند [9] .

10- مردم کوفه قبل از ورود حضرت علی (ع) بیش از بیست و پنج ‏سال، اسلام را به روایت رسمی که توسط خلفای وقت ترویج داده شده بود، آموخته بودند و قطعاً چنین برداشتی از اسلام حدیث غدیر را طوری تفسیر می‏کند که با مشروعیت خلفای سه‏گانه هماهنگ شود لذا حضرت پس از ورود خود در شهر کوفه در میدان بزرگ کوفه به سخنرانی پرداخت و در اثبات خلافت خود به حدیث غدیر استناد کرد و از صحابی پیامبر که خود در غدیرخم بودند خواست تا واقعه را آن‏گونه که شنیده و دیده بودند، بیان کنند. این شهادت گرفتن از صحابی پیامبر برای این است که ذهن مردم را که آغشته به تفسیر حکومتی خلفای قبل، از حدیث غدیر بود، اصلاح کند. سخنان حضرت در میدان کوفه را اهل سنت نقل کرده‏اند و غیرقابل انکار است [10] .

11- حضرت امیر (ع) بارها در مسجد کوفه سخنرانی فرمود واز صحابه پیامبر درباره حدیث غدیر شهادت گرفت تا تفسیر صحیح از این واقعه غیرقابل انکار را ارائه دهد [11] .

12- در جریان شهادت گرفتن صحابه نسبت به واقعه غدیر توسط حضرت علی (ع) 6 نفر از صحابه به انگیزه‏هایی از شهادت دادن پرهیز کردند. ظاهراً انگیزه آنان در پرهیز از شهادت یا این مسأله بود که آنان از حامیان خلفای پیشین بودند و چنین شهادتی تکذیب عمل قبلیشان به شمار می‏آمد و یا این بود که با احتمال پیروزی معاویه نمی‏خواستند موقعیت آینده خود را به خطر اندازند.

این شش نفر مورد نفرین حضرت قرار گرفتند. حضرت از خدا خواست که آنان را به بلایی در این دنیا دچار کند که شناخته بشوند و برای برخی از آنها بلای خاصی را درخواست کرد. پس از آن که خداوند نفرین آن حضرت را درباره آنان اجابت کرد آنها به این کتمان شهادت اعتراف کردند. این افراد عبارتند از:

الف- زید بن ارقم (اما من با این که حدیث غدیر را شنیده بودم آن را کتمان کردم و خداوند نیز عقوبتم داد و چشمانم را نابینا کرد. [12]
ب- انس بن مالک (حضرت خطاب به انس بن مالک فرمود: تو در غدیرخم حاضر بودی چرا شهادت نمی‏دهی) [13]
ج - براء بن عازب
د- جریر بن عبدالله(وقتی آنان " براء بن عازب و جریر بن عبدالله" از شهادت ابا کردند حضرت در حق آنان نفرین کرد) [14]
ه- اشعث‏ بن قیس
و- خالدبن یزید

(شیخ صدوق از جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که آن دو "اشعث‏ بن قیس و خالدبن یزید" از شهادت ابا کردند و حضرت آنها را نفرین کرد [15]

13- حضرت علی (ع) در سی ‏امین سالگرد غدیرخم از آن به عنوان عید بزرگ مسلمانان یاد کرد و در خطبه‏ ای بر خلافت خود به استناد واقعه غدیر استشهاد فرمود.

خطبه آن حضرت که به خطبه غدیریه معروف است [16] .

14- در پاسخ به شبهاتی که از طرف معاویه نسبت به حقانیت حضرت علی (ع) وارد می‏شد، آن حضرت نامه ‏ای نوشتند و به عبدالله بن ابی‏رافع دستور دادند که این نامه را هر جمعه بر مردم بخواند و ده نفر را معین کردند که اگر مردم درباره آن سؤالی داشتند با استناد به قرآن پاسخ گویند. حضرت در آن نامه به واقعه غدیر تمسک کردند [17] .

جواب بعدی اینکه این سؤال برای (شیخ سلیم بُشری) در نامه ۱۰۱ کتاب ارجمند المراجعات تألیف مرحوم آیت الله سید شرف الدین ( رحمه الله علیه) نیز پیدا شد و ما نیز پاسخ مرحوم شرف الدین را ذکر می‌کنیم.

مرحوم شیخ سلیم بشری می‌نویسد:

“چرا امام، در روز سقیفه، با ابوبکر و بیعت کنندگان با او، به نصوصی (احادیث صریحی) که درباره خلافت او بود، و شما شیعه همواره تکیه ‌تان بر این نصوص است، استدلال نکرد؟ آیا شما شیعه، از خود علی، بهتر از این امور خبر دارید؟

مرحوم سیّد شرف الدین نیز در پاسخ فرمودند:

“همه مردم می‌دانند که امام و دیگر دوستانش، از بنی هاشم و غیر بنی هاشم، در بیعت با ابوبکر حضور نداشتند و پا به سقیفه نگذاشتند. آنان از سقیفه و آنچه در سقیفه می‌گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سرگرم مصیبت بزرگ بودند: مرگ پیامبر، و به وظیفه واجب و فوریِِ کفن و دفن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ پرداخته بودند. و جز به این حادثه به چیزی نمی‌اندیشیدند.

از طرف دیگر، تا آنان مشغول تجهیز بدن پیامبر و ادای مراسم نماز و دفن او بودند، مردم سقیفه کار خود را کردند و مسأله بیعت با ابوبکر را سر و صورت دادند و از باب احتیاط و دور اندیشی، در برابر هر نظر یا حرکت مخالف، که باعث در هم ریختن تشکیلات آنان می‌شد، به اتفاق ایستادگی می‌کردند. بنابراین، علی کجا بود و سقیفه کجا؟ علی کجا بود و ابوبکر کجا؟ علی کجا بود و بیعت کنندگان با ابوبکر کجا؟ تا بتواند برای آنان استدلال کند؟ و پس از آنکه جریان سقیفه راه افتاد و زمام امور آنان به دست گرفتند، شد آنچه شد، از سویی زیرکی کردند و از دیگر سو قلدری و خشونت نشان دادند و چنان شد که نه علی و نه غیر علی، هیچ کس نمی‌توانست به حدیث استدلال کند. کسی گوش شنیدن یا امکان انعطاف به طرف مضمون حدیث نداشت؟ آیا در زمان ما، چند نفر می‌توانند با کسانی که قدرت را در دست دارند در افتند، به طوری که قدرت آنان را از میان بردارند و دولتشان را سرنگون کنند؟ و آیا اگر کسی قصد چنین کاری داشته باشد آزادش می‌گذارند؟ هیهات، هیهات. و اکنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج، که مردم همان مردمند و زمانه همان زمانه است.

از این‌ها گذشته، علی در آن روز، برای استدلال و استشهاد، نتیجه ای نمی‌دید جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرایط (که اسلام دورانِ نخستینِ خویش را می‌گذرانید و نهال دین تازه کاشته شده بود)، ترجیح می‌داد که حق او ضایع شود اما شرّ و آشوبی بر پا نگردد. علی به خوبی متوجّه خطرهایی بود که دین اسلام و کلمه “لا اله الا الله” را تهدید می‌کرد. در واقع، علی بن ابیطالب در آن ایّام به مصیبتی گرفتار شده بود که احدی بدان گونه مصیبت گرفتار نشده است، زیرا بار دو امر بزرگ بر دوش علی سنگینی می‌کرد: یک خلافت اسلام، با آنهمه نص و وصیت و سفارشی که از پیامبر درباره آن رسیده بود، و اینهمه متوجه علی بود و در گوش او فریاد می‌کشید و با شکوه ای دلگداز و جگر خراش او را به شور و حرکت فرا می‌خواند.

دوم آشوب‌ها و طغیانهایی که ممکن بود منتهی شود به از هم پاشیدن جزیره العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ریشه کن شدن اسلام و میدان یافتن منافقان مدینه و دیگر اعراب منافق و دو رویی که به نص قرآن، اهل نفاق و دورویی بودند … علاوه بر این، دو امپراطوری روم و ایران، در آن روزگار، در کمین اسلام بودند… آری در چنین شرایطی، علی بر سر دو راهی بزرگ رسید و طبیعی بود که مانند علی ابن ابیطالبی، حق خلافت خویش را فدای اسلام و مسلمین کند و چنین هم کرد؛ نهایت برای اینکه نظریه خلافت حقّه اسلام را که خلافت شرعی او بود حفظ کند و در برابر کسانی که حق اسلامی خلافت را از او سلب کرد موضع گیری لازم را کرده باشد … برای این مقصود، در خانه نشست و بیعت نکرد، تا اینکه او را به زور ـ اما بی خونریزی ـ از خانه به مسجد آوردند. چرا؟ چون اگر علی خود به پای خود برای بیعت رفته بود، حجتی برای خلافت او نمی‌ماند و برای شیعه (و هر طالب حقّی) برهان حق آشکار نمی‌گشت … و با این همه که گفتیم، علی و اولاد علی و عالمان شیعه، از آن روز تا امروز، همواره با روشی حکیمانه، احادیث وصایت را ذکر کرده‌اند و نصوص روشن نبوی را در این باره نشر داده‌اند …”۱ کتاب قیّم و ارجمند (الغدیر) مرحوم آیت الله علامه امینی (رحمه الله علیه) پر است از احتجاجهای علی ـ علیه السلام ـ ، در مورد غدیر. اگر امام علی ـ علیه السلام ـ در سقیفه حضور نداشت تا به غدیر احتجاج کند، در روز شورای خلافت ـ طبق نقل اهل سنّت ـ و در روزگار خلیفه سوم و روزگاران دیگر بدان احتجاج کرد. علاوه بر (الغدیر)، مرحوم علامه امینی کتاب مستقلی در این موضوع دارند به نام (المناشده و الاحتجاج به حدیث الغدیر) که در حدود ۱۰۰ صفحه روایات اهل سنّت را در این باب با سند ذکر می‌کند که به عنوان نمونه یک روایت نقل می‌شود بدون ذکر سند:

امام علی ـ علیه السلام ـ در روز شورا طی سخنانی پس از احتجاج به افتخارات بزرگ خود از قبیل سبقت در توحید، برادری جعفر طیار، داشتن عمویی چون شیر خدا و رسول، و سید الشهداء حمزه، داشتن همسری چون فاطمه، سیده زنان اهل بهشت، داشتن دو سبط نبی چون حسن و حسین دو آقای بهشت، فرمودند: شما را به خدا قسم آیا کسی جز من در شما هست که پیامبر به او گفته باشد: هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست، خدایا هر که ولایتش پذیرفت او را تحت ولایت خود قرار ده یا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و یاری کن یاورانش را، حاضران به غایبان نیز برسانند و همگی گفتند نه به خدا قسم.

از این قبیل روایت و با این مضمون فراوان داریم و حتّی در روایتی که در الغدیر نیز آمده است امام علی ـ علیه السلام ـ مفصل‌تر، واقعه غدیر و سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را نقل و بیان می‌فرمایند.

مرحوم سیّد شرف الدین (رحمه الله علیه) در المراجعات نامه صد و چهارم به بعد پاره ای از احتجاجات امام و یارانش را ذکر می‌کند که ما نیز نمونه ای دیگر به نقل از ایشان ذکر می‌کنیم: “امام ـ علیه السلام ـ ، در انتشار نصوص، آرامش را سخت مراعات می‌کرد و احتیاطاً بر اینکه به اسلام ضربه ای نرسد آن را با تندی در برابر دشمنانش ارائه نمی‌نمود و به خاطر حفظ شوکت مسلمانان حاضر نبود سخت به مقابله برخیزد. گاهی از سکوت و عدم مطالبه حقّش ـ در آن زمینه ـ بدینگونه اعتذار جسته که “انسان را بر تأخیر در گرفتن حقش عیب نمی‌کنند، عیب بر آن کس گرفته می‌شود که آنچه حقش نیست بگیرد”. آن حضرت در مورد انتشار نصوصی که درباره وی رسیده روش خاصّی داشت که حکمت از آن تجلّی می‌کند. ملاحظه فرمایید که در روز “رحبه” در ایام خلافتش چگونه مردم را برای یاد آوری روز “غدیر” جمع فرمود، همه را گرد آورد و به آن‌ها گفت: “شما را به خدا سوگند می‌دهم، هر مسلمانی از پیامبر شنیده که در روز غدیر چه فرمود، بپا خیزد و آنچه را شنیده شهادت دهد و بجز کسی که در آن روز پیامبر را می‌دیده بپا نخیزد.”؛ سی نفر از صحابه که ۱۲ نفر آن‌ها از اهل “بدر” بودند بپا خاستند و به آنچه در مورد نصّ غدیر شنیده و شاهد بودند شهادت دادند و این تلاشی بود که اوضاع دشوار آن روز در اثر قتل عثمان و فتنه بصره و شام به وی اجازه می‌داد، انجام دهد و به جان خودم سوگند به ندرت اتّفاق می‌افتد که در چنان روزی احتجاج از روی حکمت صورت گیرد. و سلام بر او و بر آن مقام بلندش که نص غدیر را که داشت از اذهان محو می‌گردید و به دست فراموشی سپرده می‌شد بار دیگر زنده ساخت و برای آن جمعیت عظیمی که در “رحبه” گرد آمده بودند، گذشته را روشن ساخت.[18]

نتیجه اینکه:

۱. حدیث غدیر، از مسلمات همه فرق اسلامی است و متواتر است بین فریقین (شیعه و سنّی) و اهل سنت نیز چه در کتب مستقل و چه در ضمن احادیث دیگر این چگونگی را یاد کرده‌اند.

۲. در روز سقیفه، امام مجال استدلال به غدیر را نیافت و مشغول به کفن و دفن و عزاداری بر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بود.

۳. در تمام روزگار غربت و خانه نشینی و پس از آن، خود امام و اولاد او ـ علیهم السلام ـ و نیز عالمان شیعه، حکیمانه مسأله غدیر را در بین عموم مطرح ساخته‌اند و شاهد آن روایات زیادی است که هم از طریق اهل سنت و هم از طریق شیعه به ما رسیده است و مرحوم علامه امینی در کتاب شریف الغدیر جلد اول و نیز کتاب (المناشده و الاحتجاج به حدیث الغدیر) آن‌ها را نقل کرده است. برای مطالعه بیشتر به کتاب حماسه غدیر تألیف استاد محمّد رضا حکیمی و نیز الغدیر مرحوم علامه امینی و کتاب ارزشمند “المراجعات” تألیف آیت الله الامام السیّد شرف الدین جبل عاملی (رحمه الله علیه) مراجعه فرمایید.

۴. پس این‌گونه نبود که امام ـ علیه السلام ـ و یارانش برای اثبات ولایت همیشه به افتخارات خود با پیامبر اشاره کنند بلکه فراوان از واقعه غدیر استفاده کردند و با آن از خود دفاع حکیمانه نمودند.

عمار می‌گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند:
هر کس ولایت علی ـ علیه‌السلام ـ را پذیرفت ولایت مرا پذیرفته است و هر کس ولایت مرا بپذیرد ولایت خداوند عز و جل را پذیرفته است.[19]

پی نوشت ها:
[1]  کتاب روایت دریا، نوشته محمد محمدیان از کانون اندیشه جوان، انتشارات مؤسسه فرهنگی دانش اندیشه معاصر
[2] احتجاج طبرسی، ج 1، ص 184
[3] کافی، ج 8، کتاب روضه کافی، ص 18 و 25 و 27
[4] شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549- 551- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 307- طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 236
[5] طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 213- صدوق، کمال‏الدین، ج 1، ص 274- کتاب سلیم بن قیس، حدیث 11
[6] ابن صباغ مالکی، الفصوص المهمه، ص 25
[7] خوارزمی، مناقب، ص 182، رقم 221- مسعودی، مروج‏الذهب، ج 2، ص 364
[8] شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 260- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 406
[9] نعمانی، الغیبه، ص 69- کتاب سلیم بن قیس، حدیث 25
[10] مسند امام احمد بن حنبل، ج 4، ص 370 و ج 1، ص 119- ابن‏اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 307 و ج 5، ص 205
[11] قندوزی، ینابیع‏الموده، ج 1، ص 41- ابن‏ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 288- ارشاد مفید، ج 1، ص 352
[12] ارشاد مفید، ج 1، ص 352- ابن‏مغازلی، مناقب، ص 23- هیثمی، مجمع‏الزوائد، ج 9، ص 106
[13] ابن‏ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 19، ص 217
[14] بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 156- مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 119
[15] خصال صدوق، ج 1، ص 219
[16] این خطبه در مصباح‏المتهجد شیخ طوسی، ص 752 و مصباح کفعمی، ص 695 نقل شده است.

[17] کشف المحجه سید بن طاووس ص 235- 269.
[18] ترجمه المراجعات، محمد جعفر امامی، ص ۴۳۳ تا ۴۴۴
[19] فرائد السمطین، ج ۱، ص ۲۹۱، ب ۵۴