پرسش:
1- آيا روح را ميتوان ديد، چرا و چگونه؟ 2- چراروح ديده نمي شود و روح چيست؟
پاسخ:
با سلام و ادب و سلامتي،از ارتباطتان با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم
روح نامريي است، چون آن را نمي توان ديد، اما قابل درك است.روح را نمي توان با چشم ديد و با دست لمس كرد، مثل بسياري از واقعيت هاي زندگي كه آثاري دارند، ولي با حواس ظاهري و چشم نمي توان آن را ديد. به عنوان مثال باد يكي ازعناصر طبيعت و موجب بسياري از حوادث چه مثبت و چه منفي است، ولي نمي توانيم آن راببينيم، اگر چه آن را درك مي كنيم و اثرش را مي بينيم، مانند تكان خوردن برگ درخت و به هوا برخاستن گرد و غبارونيز برق كه داراي منشأ بركات و حركات است، اگر چه مصنوع بشر است، اماديده نمي شود و حال آن كه در اثر استفادة ناصحيح، جان انسان ها به خطر مي افتد ونيروي پنهانش بلاي جان بشر مي شود.
هم چنين جنيان موجوداتي هستند كه با شرايط خاصي ديده مي شوند، اما در وضع معمولي نمي توانيم از زندگي آن ها با خبر شويم. پس هر چه در ظاهر ديده نمي شود،دليل بر نبود آن نيست.
در پاسخ سوال دوم مي بايست به دنبال قرآن ، اين وحي الهي و معجزه جاويد رفت..
روح حقيقتي است كه تفسيرش را جز خدا نمي داند. اگر خدا براي قرآن و وحي ، نام روح را به كار مي برد، به اين دليل است كه نفوس مرده به وسيله روح حيات مي يابند، اما چگونگي تجزيه و تحليلش را نميدانيم. قرآن مي فرمايد: "و ازتو درباره روح مي پرسند: بگو روح ازعالم امر پروردگارم است و شما را از علم جز اندكي نداده اند."(1)
روح قابل تجزيه و تحليل نيست. در نتيجه از حدّ تصور بيرون است و چيزي راكه نتوان تصور كرد، چگونه مي توان ديد؟ البته اشيايي كه مخلوق و مخترع دست بشرهستند، اگر چه بعضي از آنها را نمي توان ديد-مثل برق-ولي تعريف دارند، امّاروح چون از عالم ماده بالاتر است، نميتواند با ماده آميخته و در آزمايشگاه ذهن تجزيه شود..
عالم دنيا ، فسادپذير و پايان يافتني است. اين حكم زمان و جبر است كه هرموجودي را به اجلي محكوم مي كند، ولي ما از آن جهت كه به عالم ملكوت متصل هستيم،بايد درون خود نيرويي را احساس كنيم كه اگر چه با جسم مدتي رفيق است، اما وقتي جسم به اجلش نزديك شد، آن نيرو جدا شده و به عالم ديگري مي رود. پس مي بايست آنقدر لطيف باشد كه چشم نديده، با اين حال چشم و گوش و عقل و هوش و تمام اركان وجوددر خدمتش باشد. وقتي آن واقعيت لطيف بود، براي عبور از عالم ماده به زحمت نمي افتد.
خداوند در قرآن بعد از مراحل خلق انسان از حالتي به حالت ديگر كه حالت نطفه بر علقه و علقه بر مضغه و داراي گوشت و استخوان شدن است مي فرمايد: "آن گاه كه نطفه را به صورت خون بسته و سپس خون بسته را به صورت گوشت پاره در آورديم و سپس گوشت پاره را استخوان دار كرديم و آنگاه براستخوان ها پرده اي گوشت پوشانديم، آن گاه آن را به صورت آفرينشي ديگر پديدآورديم. بزرگ است خداوند كه بهترين آفرينندگان است ".(2)
"پس چون او را سامان دادم ، در او از روح خود دميدم ،پس در برابر او به سجده افتيد .(3)
دراين آيه دميدن روح به خدا نسبت داده شد، يعني از روح خودش ،پس انسان چه اندازه با ارزش است كه از روح خدا كه از تمام تعلّقات به دوراست، بهره دارد. پس روحنمي تواند واقعيتي ملموس و محسوس باشد كه زمان و مكان درآن تآثير كرده ، آن را به بند گيرد.
- اسري (17) آيه 851.
- مؤمنون (23) آيه 13.
- حجر (15) آيه 28.