خدا چیست؟ و هستی از کجا آمده؟

سوال:
1- خدا چیست ؟
2- اصل هستی چیست و از كجا آمده است؟
3 اصل وجود ما چیست ؟
پاسخ:
سلام

اين پرسش مشتمل بر سه پرسش است که به  صورت جداگانه به آن پاسخ می دهيم:
در ابتدا از چيستي خدا پرسيده ايد در پاسخ می گوييم :
 خدا هستي نامحدود و آفريدگار جهان و جامع همه كمالات است و نقص و عيبي در ذات وي راه ندارد و هستي او عين ذات مقدّسش مي‏باشد.
 موجودات آفريده شده‏ي خدا هستند و هستي خويش را از خدا مي‏گيرند و هيچ گونه استقلالي ندارند . خداست كه آنها را آفريده و بدانها افاضه وجود مي‏كند . چون خدا مستقل و موجودات غير مستقل هستند ، يعني وجود آنها از خداست ، نمي‏توان گفت خدا از موجودات جداست و با آنها ربط وجودي ندارد ، بلكه خداوند با هر موجودي و در كنارآن است ، امّا بايد دانست كه چون خدا جسم نيست نزديك بودن او با موجودات مثل نزديك بودن جسمي با جسم ديگر نيست..
 علي «عليه السلام» مي‏فرمايد: خدا داخل در اشياء است نه مثل دخول چيزي در چيز ديگر و خارج از وجود اشياء است امّا نه مثل خروج جسمي از جسم ديگر(1)
. اگر مقصود شما از چيستي، آگاهي از ماهيت خدا است، در پاسخ بايد توجه داشت كه اصولاً ماهيت خداوند به اين معنا كه مثلاً از چه چيز به وجود آمده يا ساخته شده است اصلاً صحيح نمي‏باشد ، زيراچنين فرض هايي، نشانه نقص و كمبود است و در ذات الهي راه ندارد. از چيز ساخته شدن به اين معنا است كه خداوند در وجود خود به آن چيز ها نياز دارد و اين با ذات بي نياز الهي سازگار نيست و نيز به اين معنا خواهد بود كه آن چيز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آنها به وجود آمده باشد ، در حالي كه همه چيز آفريده او است و نيز او ازلي است و هيچ چيز قبل از وجود او نيست تا از آن ساخته شده باشد ..
خداوند چيزي  جز هستي و وجود نامتناهي نيست و هيچ چيز وجود او را محدود نمي كند . حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم قابل درك نيست و به همين جهت در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد ، بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد .
هم چنين خدايي كه ما در تصور و خيال خود بياوريم ، خدا نيست و اصولاً خداوند در تصور و خيال ما در نمي‏آيد و عقل نيز به ذات الهي راه نمي‏يابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است و خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمي‏شود..
خداوند داراي جا ومكان خاصي نيست زيرا مكان و زمان داشتن از خواص جسم است , و مكان براى چيزى تصور مى شود كه داراى حجم و  امتداد باشد و نيز هر چيز زمان دارى از نظر امتداد و عمر زمان ,قابل تجزيه مى باشد و اين نيز نوعى  امتداد و تركيب از اجزاء بشمار مى رود ؛ پس نمى توان براى خداى متعال مكان و زمان در نظر  گرفت و هيچ موجود مكان دار وزماندارى واجب الوجود نخواهد بود.   
اگر براي خدا جا و مكان خاصي فرض شود ، علاوه بر اين كه او را نيازمند به زمان و مكان دانستيم ، او را محدود نيز كرده ايم ، در حالي كه وجود الهي ، نامحدود و نامتناهي است . هم چنين بودن او را در مكان خاص وز مان خاص ، بدان معنا است كه در زمان و مكان هاي ديگر حضور ندارد و اين هم نشانه نقص است و هم با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد.
او هستي  و وجود نامحدود است كه نمي توان او را در زمان و مكاني خاص محصور و محدود كرد و حقيقت وجود نامتناهي او در ذهن انسان محدود و متناهي داخل نمي شود ، اما آثار وجود او در همه جا نمايان است و انسان با عمق جان خويش او را در مي يابد .
در بخش دوم پرسش خود مطرح کرده ايد که اصل هستی چيست و از کجا آمده است؟
پاسخ آن است که: ما نسبت به اشياء همواره دو معنا را تشخيص مى‏دهيم و هر دو را در مورد آنها صادق مى‏دانيم آن دو چيز يكى هستى است و ديگرى ماهيت و چيستى ، مثلاً مى‏دانيم كه انسان هست، درخت هست، عدد هست، اما هر كدام چيستى و ماهيتى جداى از ديگرى دارند. بنابراين اگر بگوئيم عدد چيست يك پاسخ دارد و اگر بگوئيم انسان چيست پاسخ ديگرى دارد. خيلى چيزها هستى روشنى دارند يعنى مى‏دانيم كه هستند اما نمى‏دانيم كه چيستند. مثلاً مى‏دانيم حيات هست، انديشه هست اما نمى‏دانيم حيات و فكر چيست ؟
    بسيارى چيزها را مى‏دانيم كه چيستند مثلاً دائره تعريف روشنى نزد ما دارد و مى‏دانيم كه دايره چيست اما نمى‏دانيم در طبيعت عينى و خارجى دايره واقعى وجود دارد يا ندارد. پس معلوم مى‏شود هستى غير از چيستى و ماهيت است. (ر.ك: آشنايى با علوم اسلامى مرحوم مطهرى، بخش فلسفه، درس6 ))
    فيلسوفان اسلامي در مورد مفهوم و معناي هستي  و وجود گفته اند : معناي وجود و هستي ، آن قدر بديهي و روشن است كه نياز به تعريف ندارد ، بلكه هر چيزي را اگر بخواهيم تعريف نماييم ، با مفهوم و معناي وجود مي شناسيم. مفهوم وجود كلي ترين و روشن ترين مفاهيم است.
در مورد وجود داشتن وجود و هستي نيز بدیهی است كه اصل وجود و هستى از چيزى به وجود نمى آيد، چون هر چيز ديگرغير از وجود، عدم و نيستى است و وجود و هستى از عدم و نيستى به وجود نمى آيد..
اما پرسش از اين که اين هستی ووجود از کجا آمده است؟ اصل هستي از چيزي نمي آيد ، اما تمام موجودات و هستي هاي آنها  و وجودها به خدا بر می گردد زيرا خداوند علت العلل تمام موجودات محسوب می شود وهر موجودی ، مخلوق خداوند محسوب می شود.
اصل وجود و هستی ما هم از خداست وبا بقيه وجود و هستی ها تفاوتی نمی کند ..
تفاوت هستی ما با هستی خدا این است که هستی ما محدود و هستی او نامحدود است ، هستی ما از خودمان نيست وخدا به ما داده است چون ما موجود نبوديم و سپس موجود شديم ولی هستی خدا هميشگی بوده و خواهد بود و هستی وی نامحدود و ازلي است .


 1) توحيد صدوق، ص 306.


چھاپیے   ای میل

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location