چه برهاني دال بر اثبات خداوند است ؟

پرسش:
چه برهاني دال بر اثبات خداوند است ؟

پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
براي اثبات وجود خداوند، دلايل متعددي ذكر گرديده است كه در اين جا، به برهان فطرت - كه روشن‏تر و متقن‏تر از برهان‏هاي ديگر و در عين حال ساده‏تر از آنها است - اشاره مي‏شود:
برهان فطرت
    فطرت زبان مشترك تمامي آدميان و زبان بين المللي بشر است و نيازي به تعليم و تعلم ندارد. زبان فطرت در آدميان، همانند جگر تشنه است كه آب مي‏خواهد و هيچ كس به آن نياموخته كه اگر تشنه شد، آب بنوشد (بلكه خود سراغ آب مي‏رود). بنابراين فطرت، دروغ‏پذير وخطاپذير نيست و اگر قلب انسان (به جهت گناهان) منحرف نشود، فطرت انسان را به سمت خدا هدايت مي‏كند. نكته مهم ديگر اين كه راه فطرت، تنها مربوط به مسائل عملي نيست؛ بلكه مسائل و معارف توحيدي نيز بر اساس راه فطرت روشن مي‏شود، (فطرت شهيدمطهري، ص 98 - 74). بنابراين يكي از متقن‏ترين و روشن‏ترين برهان‏ها براي اثبات وجود خداوند، برهان فطرت است كه از جان آدميان برخاسته است.
    فطرت؛ به معناي خلقت بديع و بي‏سابقه است. بر اساس نظر قرآن، حسّ ديني و توحيد، در سرشت بشر نهاده شده است و پيامبران نيز آمده‏اند تا اين فطرت را شكوفا كند:   يسير لهم دفائن العقول  ؛   انبياء آمدند تادفينه‏هاي خود را شكوفا كنند{M. مراد، توحيد ناب در نهاد و سرشت بشر است؛ اما به وسيله گناهان مورد غفلت قرار مي‏گيرد و با كمك وحي شكوفا مي‏شود، (ر.ج نبوت شهيد مطهري، ص 5 و 284 وامدادهاي غيبي در زندگي بشر شهيد مطهري، ص 23 و 24).
بيان برهان:
    1. انسان با تمام وجود، در مي‏يابد كه موجودي نيازمند است. اين اصلي بديهي و روشن است كه نياز به استدلال ندارد. كنكاشي مختصر در درون خودمان، روشن مي‏كند كه موجودي نيازمند هستيم.
    2. انسان با تمام تلاش خود يا با تكيه بر ديگري، سعي مي‏كند كه نياز خود را برطرف كند.
    3. در اين تلاش كم‏كم در مي‏يابد كه كسي نمي‏تواند نيازهاي او را برطرف كند؛ مگر اين كه خود او بي‏نياز محض باشد؛ زيرا آن كه خود نيازمند است، گرفتار حل مشكل خود است. پس تنها كسي مي‏تواند نياز نيازمندان را برطرف كند كه خود، بي نياز مطلق باشد و اين موجودبي‏نياز خداي متعال است كه انسان با جان ودل خود، خويشتن را محتاج و نيازمند به او مي‏يابد و براي رفع نياز و فقر خود، دست نياز به سمت او دراز مي‏كند.
    4. در مرحله بالاتر، انسان در مي‏يابد كه نيازهاي او تنها محدود به نيازهاي مادي نيست؛ بلكه نيازهاي فوق مادي (معنوي) نيز او را احاطه كرده‏اند. به عبارت ديگر، نيازهاي آدمي تنها آب، نان، مسكن و... نيست؛ بلكه در علم، شناخت، عدل و ديگر امور معنوي نيز هموارهنيازمند است.
    5. اين كمالات علمي و عملي - كه انسان در جان خود آنها را احساس مي‏كند - برطرف نمي‏شود؛ مگر اين كه به خدا تكيه كند خدايي كه كمال محض است و همه كمالات را به صورت ناب دارا مي‏باشد.
    6. انساني كه به اين مرحله رسيده، تشنه مي‏شود كه او را ببيند و براي رفع اين حاجت با جان خود، از خدا طلب مي‏كند. او در اين تلاش، در مي‏يابد كه خداوند با چشم ديده نمي‏شود؛ زيرا جسم دليل نقص است؛ بلكه با شناخت حضوري و شهودي، او را طلب مي‏كند. انسان دراين مرحله، در مي‏يابد كه با جان مي‏توان خدا را مشاهده كرد (نه با چشم سر).
    بنابراين فطرت انسان، سه مرحله را طي مي‏كند، كه هر سه مرحله در جان و سرشت او به وديعه گذاشته شده است.
    مرحله اول: انسان نياز خودر را در مي‏يابد؛ اما آن نياز را محدود به مال، مسكن و وسايل مادي مي‏بيند. او در اين مرحله، همانند ديگران، عرض نياز به پيشگاه بي‏نياز مي‏برد.
    مرحله دوم: در مي‏يابد كه نيازهاي او محدود به ماديات نيست ؛ بلكه شامل كمالات علمي و عملي نيز است. در اين مرحله، نياز خودر را به بي‏نياز محض عرضه مي‏كند.
    مرحله سوم: عطش او به بي‏نياز مطلق، فزوني مي‏گيرد. آن گاه تشنگي او را به سمت معبود حقيقي مي‏كشاند. او در اين سه مرحله، نيازي به معلم ندارد و در درون خود همه اينها را در مي‏يابد.
    هنر پيامبران اين است كه فطرت انسان‏ها را - كه همانند معدن‏هاي طلا و نقره هستند - كشف مي‏كنند و به او نشان مي‏دهند كه تو «به چه چيز و به چه كسي محتاجي و چه بايد بكني».
    پس انسان در اصل محتاج به بي نياز مطلق است كه فقط او الوهيت دارد و ديگران همه محتاج اويند. پس مقصود واقعي انسان، خدا است و پيامبران اين فطرت را بيدار مي‏كنند.
    خلاصه اين كه انسان براي حل مشكلات و نيازهاي خود، راه حل‏هاي گوناگوني را پيش‏بيني مي‏كند، اما اگر از تمام راه‏حل‏ها نااميد شد، آن گاه توجه به دستاويزي مي‏كنند كه هيچ گونه محدوديت و ناتواني در آن راه ندارد؛ زيرا دليل روي گرداني او از راه حل‏هاي مختلف،ناتواني آنان براي حل مشكلات او است ؛ اما در عين حال كه آنها را ناتوان مي‏يابد و نااميد مي‏شود؛ در دل اميدوار است و اين اميد، به جايگاهي است كه هيچ گونه ضعف و ناتواني در او راه ندارد.
    واقعيت اين است كه ما انسان‏ها به دليل دل‏مشغولي‏هاي دنيوي و عادت به دست‏يازي به علت‏هاي طبيعي و مادي، از وجود اين منبع بي‏پايان غافليم و به گونه‏اي رفتار مي‏كنيم كه گويا خاستگاه و ملجأ واقعي خود را گم كرده‏ايم و به اين دليل به اين طرف و آن طرف مي‏رويم. بههمين جهت در دين، به عبادت و پرستش بسيار توجه شده است؛ زيرا عبادت حس خداجويي ما را تقويت مي‏كند، (توحيد، همان، ص 74 - 98)
    بايد دانست كه عبادت تنها نماز، روزه، حج و... نيست. در حقيقت عبادت، از دو بخش تشكيل شده است:
    1. شكل و قالب كه عبارت است از نماز، روزه، حج و... .
    2. حقيقت عبادت كه آن نيز فطري انسان است. البته تعريف عبادت مشكل است؛ زيرا انسان آن را با علم حضوري درك مي‏كند؛ اما نمي‏تواند آن را به راحتي بيان كند. (مانند احساس شوق و عشق كه به بيان نمي‏آيد). اجمالاً روشن است كه عبادت و پرستش، تقديس (حقيقتيرا از نقص و عيب منّزه دانستن) است. حمد و سپاس ويژه آن ذات و حقيقتي است كه شايسته ستايش و ثنا است؛ زيرا داراي تمام كمالات هستي است. پرستش، خروج از محدوده خودپرستي و اميال نفساني و عرض نيازمندي و التجا به بي‏نياز مطلق است. عبادت نيرو گرفتن از بي‏نياز وقادر مطلق است. و نيز تقرب به حقيقتي است كه از همه كس به ما نزديكتر است، (فطرت، ص 84 - 98؛ فلسفه اخلاق، همان، صص 120 - 122).
    نمونه ساده‏اي از عبادت و عرض نياز - كه در بيشتر انسان‏ها اتفاق افتاده است - در هنگام خطر يا مسائل مهم حياتي مشاهده مي‏شود. در حوادث مهم وقتي از هيچ كس كاري ساخته نيست، فقط به يك تن اميدواريم و تنها از او مي‏خواهيم كه مشكل را حل كند، مثلاً كسي كهدر دريا در حال غرق شدن است و هيچ تكيه‏گاه و نجات دهنده‏اي هم نمي‏يابد، با تمام وجود متوجه قادري مي‏شود كه قدرتش ماوراي تمام قدرت‏ها است و اين همان حس خداجويي است، (معارف قرآن، آيت‏الله مصباح، ص 28 -31).
    خلاصه ديگر آن كه انسان به كسي اميدوار است كه او را مي‏شناسد؛ زيرا دلبستگي و اميد به كسي، پس از شناخت او حاصل مي‏شود. تا ما كسي را نشناسيم و معرفت و شناخت كامل نسبت به او و خصوصيات او نداشته باشيم، نمي‏توانيم به او دلبسته و اميدواريم باشيم. بنابراين،دلبستگي و اميد ما به موجودي كه توانا و بي‏همتا است، نشان از آن دارد كه موجودي با اين خصوصيات و صفات وجود دارد؛ زيرا اگر چنين موجودي نبود، شناخت ما امكان نداشت.
    در نتيجه دلبستگي و اميد و عرض نياز به او نيز ناممكن بود. عارفان از اين حالت انسان به «عشق» تعبير مي‏كنند و اين همان است كه مي‏فرمايند: «انسان فطرتا خداشناس و خداجو است». و اين تعبير در زبان دين و دانشمندان به فطرت خداپرستي و پرستش تعبير شدهاست.
    فطرت و برهان فطرت، با بيان‏هاي مختلفي تبيين شده است كه براي نمونه مي‏توانيد به منابع معرفي شده مراجعه كنيد:
    الف. معناي فطرت و فطري بودن دين و نفسيات فطريات: فطرت، استاد شهيدمطهري، انتشارات صدا.
    ب. برهان فطرت. 1. مقالات، محمد شجاعي، انتشارات سروش (ج 3، ص 253 - 223). در اين كتاب از برهان فطرت، تحت عنوان «فكر در خود» بحث شده است. البته اين برهان اساسا در حدود اثبات وحدانيت خدا از طريق فكر در خود است.
    2. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، انتشارات در راه حق، ج اول، ص 47 - 26).
    ج. فطرت حس ديني و خداجويي و خداشناسي از ديدگاه دانشمندان، ر.ك:
    1. امدادهاي غيبي، استاد شهيد مطهري (ص 30 و 31)
    2. آشنايي با قرآن، استاد شهيد مطهري (ج 1 و 2، ص 38 - 37، پاورقي)
    3. علم و ايمان در گفتگو با دانشمندان، جواد محقق، انتشارات مدرسه.


چھاپیے   ای میل

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location