1. mohsen_frn
  2. اخلاق و عرفان
  3. Wednesday, 18 June 2014
  4.  Subscribe via email
باسلام
من رشته چی کنگ سلامت(طبق پاوری که شما گداشتید در این مورد میشه شاخه طبیش)و تای چی را کار می کنم.ایا صرف کار کردن تمریناتش و مدیتیشن هاش مشکلی از نظر شرعی ایجاد می کند؟(من قبلا در مورد یوگا این سوال رو کردم،چون به خاطر شباهتی که این دو باهم دارن هر دو جزو مکتب های درونی قرار می گیرند ولی وقتی دیدم که پاوری در این مورد در سایت گذاشتید خواستم نظر دقیقتون در این مورد بدونم و اگر مشکلی ندارد پس چرا جزو عرفان های نوظهور به حساب می اید،رشته های دیگه رو نمی دونم ولی تمریناتی که در این حوزه انجام میشه از لحاظ علمی هم اثبات شده یعنی با انجام مراقبه ها و نرمش های آن امواج مغزی پایین آمده یا به اصطلاح در حالت الفا قرار می گیرد(در تای چی هم همینطور) و حتی با دستگاه هایی که در ایران هم هست وقتی بعد حرکات میزان انرژی الکترومغناطیس را در مریدین ها اندازه می گیرند نسبت به قبل از حرکات تغییر می کند.) و بعد چرا این نوع ورزش ها که می تونن سهم زیادی روی سلامت داشته باشند را جرو عرفان های نوظهور قرار داده ،ایا اگر نکات مثبت را از آنها بگیرم و صرفا به خاطر بعضی از اعتقاداتی که دارند(که می شود از اون قسمت ها گذشت و آنها را قبول نکرد و فقط تا آن حدی که به تایید علم رسیده و مخالف اعتقادات ما نیست عمل کرد)کار درستی است؟و حکم شرکت در این کلاس ها با این میزان مفید بودنشان چیست؟(با این که علما به اثبات رسیده)نکته دیگری که برای خودم جالب هست این که چرا به این مکاتب اسم عرفان های نوظهور گفته می شود با این که قدمت شکل گیری آنها به 3 یا 4 هزار سال و با برخی دیدگاه ها گاها بیشتر هم می رسد
Comment
There are no comments made yet.
Accepted Answer Pending Moderation
0
Votes
Undo
با سلام و ادب
بنده با این رشته آشنایی ندارم و پاوری هم که گفتید رو دقیق ندیدم.
اینگونه رشته ها اگر برای گرایش به عرفان های خاص باشه که باعث شود از مسیر اهل بیت فاصله بگیریم درست نیست و اگر اینطور نباشه و به قول شما موارد مثبت رو بگیریم و منفی رو کنار بذاریم ایراد ندارد.
اینکه اینها رو تایید نمی کنیم چون چیزی نیست که مورد تایید صریح اسلام باشه و در زمینه عرفان هر چه است در اسلام و احادیث اهل بیت ذکر شده. شما بزرگان این رشته رو هم بیارید به پای علامه طباطبایی و سید علی آقای قاضی یا آقای بهجت ره نخواهند رسید که از این نمونه در اسلام ده ها هزار نفر داریم.
لذا اگر این ورزش مفسده ای نداره شرعا ایرادی نداره.
موفق باشید
اللهم عجل لولیک الفرج
Comment
There are no comments made yet.
  1. more than a month ago
  2. اخلاق و عرفان
  3. # 1
Accepted Answer Pending Moderation
0
Votes
Undo
شاخصه جریان‌های عرفانی به سه شاخصه اصلی تقسیم می‌شود که عبارتند از
1. عرفان‌های سنتی اسلامی،
‌2. عرفان های شرقی هندی،
3. عرفان‌های نوظهور غربی.
عرفان‌های نوظهور همگی با مبانی مدرنیته که همان سکولاریسم، پلورالیسم دینی و عرفانی و دین‌ستیزی باشد، سازگارند. البته بسیاری از این عرفان‌ها به ظاهر موافق دین عمل می‌کنند ولی در حقیقت هدف آنها دین ستیزی بوده، به نحو غیر مستقیم با رقیب‌سازی در کنار دین، نوعی مبارزه با دین را در دستور کار خود قرار داده‌اند. این نوع عرفان‌ها خدا را یا به عنوان مبدأ هستی قبول ندارند و یا اگر قبول دارند آن را هدف غایی سیر و سلوک نمی‌پذیرند. هدف نهائی‌شان را شادی، آرامش و امید به زندگی قرار می‌دهند و اگر حتی خدایی را هم قبول داشته باشند آن، خدایی تحریف شده است. ویژگی مشترک عرفان‌های کاذب حتی نزد صوفیان این است که تصویر صحیحی از خداوند ندارند.
اجمالاً بُعد اصلی تهاجم فرهنگی در قالب عرفان های نوظهور و با عنوان New Religious Movements (جنبشهای نوپدید دینی) چهره عوض کرده و در کل دنیا تبلیغ می‌شود و به نظر همیلتون از جامعه‌شناسان معروف دین تعداد آنها قریب ۵۰۰۰ فرقه است که بسیاری از آن‌ها در غرب ایجاد شده و بعداً به کل دنیا انتقال یافته است
ویژگیهای عرفان وعارفان حقیقی به طور خلاصه عبارتند از: قرب الهی، عدم مخالفت با عقل، مطابقت با شریعت، هماهنگی با فطرت انسانی، توجه به ابعاد همه جانبة انسان(فردی، سیاسی، اجتماعی)، تصحیح نسبت بین دنیا و آخرت( برخلاف قائلین به فداشدن دنیا برای آخرت و همچنین منکرین معاد) که همه اینها از مشخصات عرفان‌های حقیقی است.
یاد خدا، صراحت بیان و اجتناب از ابهام گویی، تأکید بر ریاضتهای شرعی، پرهیز از فرقه‌گرایی، ناشناخته بودن، خود دوستی روان شناختی، محبت به همه انسان ها و آفریده ها، نا امیدی از غیر، مرگ اندیشی و زیبا دیدن همه چیز از صفات عارفان حقیقی است.
در مقابل، نادیده گرفتن خداوند به عنوان هدف غایی، هدف غایی بودن شادمانی و لذت، خردستیزی و منطق‌گریزی، شریعت ستیزی و فقه گریزی، ناسازگاری بعد مادی و روحی وجود انسان، انکار معاد و طرح مسئله تناسخ، قطب محوری و استاد پرستی که از خصائص عرفان‌های کاذب است. نکته حائز اهمیت اینکه مشخصات مذکور برای عرفان های کاذب به حسب هر عرفانی متفاوت است و بعضی از این صفات مشترک است و بعضی دیگر مختص یک فرقه عرفانی است. مثلاً در عرفان اشو و برخی از فرقه‌های صوفی منطق گریزی و خرد ستیزی صادق است.
دعوت به خود، مبهم و راز آلود صحبت کردن، مبارزه با ادیان الهی، تبلیغ کثرت گرایی عرفانی، دعوت به فرقه‌گرایی، انکار واقع نمایی ارزش های دینی، دامن زدن به مسائل جنسی، سماع و رقص و سرانجام ایجاد مکان‌های مقدس اختصاصی از فعالیت‌هایی است که مدعیان عرفان‌های دروغین دنبال دارند
مضامین مقدسی مثل عشق، سعادت و وصال که در آثار عرفای مسلمان بر آن تاکید شده در آثارافرادی مانند پائولو به عنوان یکی از سردمداران عرفانهای نو ظهورنیز مطرح شده است؛ همان طور که دیگر مضامین عرفان اسلامی نیز در مبانی عرفان های مدرن آمده است. بنابراین هم در آثار کوئیلو و هم در آثار دیگر نویسندگانی که عرفان های مدرن را ترویج می کنند مثل اوشو، دالایی لاما (رهبر بودائیان تبت) و کریشنامورتی این مضامین آمده است اما این دو عرفان تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه عشقی که در عرفان های مدرن مطرح می شود زمینی و دنیایی است اما عشق و وصال عرفان اسلامی، حقیقی است یا سعادتی که عرفان های مدرن مطرح می کنند مبتنی بر روا انگاری و اباحه گری است اما سعادت در عرفان اسلامی با محوریت شریعت معنا پیدا می کند و محور آن خداوند است. محور عرفان اسلامی خدا و محور عرفان های مدرن انسان است. نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه جدی کنیم و درصورت بی توجهی به آن بی گمان به بیراهه خواهیم رفت، این است که محور عرفان اسلامی خداوند و محور عرفان های مدرن انسان است و این مهم ترین تفاوت عرفان دینی و عرفان های مدرن است براساس مبانی اومانیستی عرفان های مدرن، انسان خود محور هستی و امور است و همه چیز حول محور او معنا می یابد. این نقطه آغاز انحراف عرفان های مدرن است که در ادامه به سکولاریزم و لیبرالیزم می انجامد. بنابراین عرفان اسلامی در عناوین با عرفان های مدرن تعارضی ندارد؛ تفاوت و تعارض اصلی در مبانی و نوع نگاه این دو عرفان است، مبانی معنویت های مدرن اومانیزم (انسان محوری) سکولاریزم (دنیاگرایی) لیبرالیزم (اباحه گرایی) است که مهم ترین مبانی عرفان های مدرن را تشکیل می دهد. در عرفان های مدرن انسان تعیین کننده نوع سیر و سلوک عرفانی است، نه خداوند براساس مبانی اومانیزم که یکی از اصول مهم عرفان های مدرن است انسان خود نوع حرکت و سیر و سلوک معنوی و عرفانی اش را تعیین می کند و برای صعود و تعالی معنوی اش، خود نقشه می کشد و مسیر را طراحی می کند. خود مروجان این عرفان ها هم مدعی نیستند که وحیانی و الهی اند. در حالی که عرفان اسلامی خدامحور است و این عرفان الهی و وحیانی است، براساس این عرفان خدا باید برنامه صعود و حرکت معنوی ما را تعیین کند و در چارچوبی که شرع مشخص کرده است حرکت می کنیم. اگر عارفی توصیه معنوی به دیگران می کند، براساس اعتقادات اسلامی ما، آن سفارش باید متکی و متصل به شریعت و دین باشد وگرنه ما آن حرف را نمی پذیریم و معتقدیم باید خدا، پیامبر(ص) یا ائمه(ع) آن را گفته باشند یا به طریقی آن حرف باید به شریعت متصل باشد و تمام این موارد نشان می دهد که عرفان اسلامی خدامحور است. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که این سخنان به معنای آن نیست که همه معنویت های مدرن خدا را قبول ندارند اتفاقا خیلی از این معنویت ها خدا را هم باور دارند ولی او را سرپرست و متولی و محور زندگی انسان نمی دانند البته که برخی هم از اساس خدا را باور ندارند. اما هر دوگروه انسان را محور هستی می دانند . مروجان آن ها هم ادعا ندارند که فرقه آن ها وحیانی است: بلکه می گویند رهبر و بزرگ فرقه ما این گونه ضمیرش روشن شده و این طرح را برای سلوک معنوی ما ارائه کرده است. به همین دلیل است که آن ها از عشق و سعادت حرف می زنند همان حرف هایی که عطار، مولانا و ابن عربی و بقیه عرفا گفته اند. اما این حرف ها ریشه در اومانیزم دارد و عرفان دینی محوریتش با خداوند است.
وقتی انسان محور عرفان های مدرن شد، این انسان محوری به سکولاریزم یعنی دنیاگرایی منجر می شود. اهداف این معنویت ها ماتریالیستی است. آرامش، شادزیستن، قدرت ماورایی و درمان گری اهداف اصلی این عرفان هاست. درمان گری به ویژه در عرفان های سرخ پوستی زیاد مطرح می شود اصلا اساس عرفان های سرخ پوستی درمان های جسمی است.
وصال الهی مهم ترین هدف عرفان اسلامی است اما در عرفان اسلامی این امور یعنی شادی، آرامش و... پسندیده است اما هدف و مقصد نیست، سالک طی مسیر سیر وسلوک به این امور دست می یابد ولی هدف وغایت اصلی وی وصال الهی است، وصل به خدا ونیل به عشق الهی و از همه مهم تر بندگی الهی که مهم ترین هدف عرفان اسلامی است.عرفان اسلامی می کوشد در نهایت انسان را به بندگی خدا برساند تا او بنده شایسته وعاشقی برای خداوند باشد و خودش را در برابرخدا فراموش کند. مقامی که در عرفان اسلامی به آن وصال حق می گویند. اما در عرفانهای مدرن وصال الهی هدف و غایت نیست.انسان محوریت دارد و هدف آرامش و شادی زیستن و... است. مثلا دالایی لاما هدف اصلی عرفانش را شاد زیستن مطرح می کند و خودش هم به توپ شادی معروف است. در عرفان های سرخ پوستی هدف درمان است. انرژی درمانی وفرادرمانی در این نوع عرفان ها مطرح میشود مثلا عرفان کیهانی یا عرفان حلقه که زیرمجموعه عرفان های سرخ پوستی است بحثهای درمانی را مطرح می کنند. کسب قدرت هم هدف اصلی عرفان کابالا است که از طریق جادو واحضار روح و... به دست می آید، قدرت روح هدف این عرفان است که فرد به واسطه آن امور خارق العاده و عجیب و غریب انجام میدهد ذهن خوانی، تله پاتی و... جزو آنهاست. اگرچه مبانی عرفان های سرخ پوستی،کابالا،شرقی و حتی اسلامی در آثار کوئیلو آمده اما تمرکز اصلی وی بر عرفان های سرخپوستی و هدف آن یعنی درمان گری است، یادآور می شود: البته او بر آرامش که جزومبانی مشترک همه عرفان های مدرن است تاکید ویژه دارد. در رمان های کوئیلو به عنواننمونه در کتاب کیمیاگر سیر و سلوکی مطرح می شود که برخی از مبانی آن در عرفاناسلامی هم وجود دارد. در کیمیاگر چوپانی به تصویر کشیده می شود که مثل یک سالک مسیری را طی می کندو ناخودآگاه عرفان مولانا را در ذهن تداعی می کند و احتمالا به همین دلیل خیلی از افراد جامعه اسلامی ما حتی آدم های مذهبی به سوی آثار او گرایش دارند اماباید دید قهرمان کوئیلو این مسیر را بر اساس چه مبانی طی می کند و درنهایت به چه مقصدی می رسد. وصال در چارچوب شریعت در عرفان اسلامی گفته می شودرسیدن و وصال باید در جاده شریعت باشد یعنی سالک به هر مقصدی که می خواهد برسدباید از مسیربایدها و نبایدهای دینی عبور کند و باید به دستورات و واجبات و محرمات دینی عمل شود. در حالی که اباحه گری به عنوان یکی از ستون های اصلی عرفان های مدرندرست درمقابل این تفکر عرفان اسلامی قرار دارد و معتقد است هدف مهم است و وسیله راتوجیه می کند یعنی انسان مجاز است از هر راهی و با هر وسیله ای به هدفش نایل شود ورواست انسان برای رسیدن به اهداف خودش دست به هر کاری بزند ولو این که شرع گفته باشد آن عمل حرام است که این به معنای لیبرالیزم است. وقتی خدا محور نباشد، غایات هم کسب شادی و آرامش و قدرت و... باشد نتیجه این می شود که بایدها و نبایدهای شرعی اهمیت خود را از دست می دهند، چون خدا تبیین کننده و طراح نقشه راه نیست که انسان خود راملزم به رعایت بایدها و نبایدها بداند، بلکه چون خود انسان نقشه را طراحی میکندهر چه به ذهن او رسید و از نظر او درست بود، می تواند انجام دهد و رواست و این دقیقا همان چیزی است که کوئیلو در رمان های خودش می گوید و تاکید می کند که برای رسیدن به افسانه شخصی انسان می تواند هر راهی را برود. سکولاریزم و دنیاگرای یدرآثار کوئیلو حالا این که افسانه شخصی چیست و به چه مسیری ختم می شود، بحث را به سکولاریزم یعنی دنیاگرایی می رساند. افسانه شخصی، غایات دنیایی را به انسان معرفی می کند. به همین دلیل می بینیم در یکی از رمان های کوئیلو، افسانه شخصی پادشاه وملکه شدن است. در یکی دیگر از آثار او ازدواج غایت قهرمان داستان است یعنی چیزیکه افسانه شخصی او بوده است. در کتاب دیگر ثروتمند شدن و... کوئیلو غیرمستقیم سعادت انسان و مستقیم غایت او را رسیدن به این امور که به اصطلاح او افسانه شخصی انسان است معرفی می کند که این مبانی یعنی سکولاریزم انسان را مجاز می داند که برای رسیدن به این امور هر کاری را انجام بدهد و از هر ابزاری استفاده کند چون هیچ خط قرمزی وجود ندارد و لازم نیست انسان در مسیری که دین یا جامعه تعیین کرده است حرکت کند و این به معنای لیبرالیزم یا اباحه گری است.
اللهم عجل لولیک الفرج
Comment
There are no comments made yet.
  1. more than a month ago
  2. اخلاق و عرفان
  3. # 2
  • Page :
  • 1


There are no replies made for this post yet.
Be one of the first to reply to this post!