Islam and Its Social System

Islam and Its Social System

15-08-2019 Hits:184503 Ethics in Society طلبه پاسخگو

Duties of Man Towards the People

Duties of Man Towards the People

15-08-2019 Hits:175238 Ethics in Family طلبه پاسخگو

Attributes of The Real Follower of Imams in Their Teachings

Attributes of The Real Follower of Imams in Their Teachings

15-08-2019 Hits:179966 Imamology طلبه پاسخگو

Sheikh Zakzaky to be released on bail

Sheikh Zakzaky to be released on bail

09-08-2019 Hits:175505 Shia News طلبه پاسخگو

URGENT MEDICAL TREATMENT FOR SHEIKH ZAKZAKY

URGENT MEDICAL TREATMENT FOR SHEIKH ZAKZAKY

02-08-2019 Hits:175330 Shia News طلبه پاسخگو

In the Name of Allah


I express my greeting to you, the youngsters, seeking the right. I hope that you are well.

This is a website on the basis of which principles of pure Islam are presented.

I can answer your questions regarding Islam religion and Shiite sect. Islam religion means Shiite. Good Luck

.

اصطلاحات فقهی از ثلث الی دیه

واژه و اصطلاح          تعريف و توضيح
ثلث    يك سوم از هر چيزى
ثلث تركه: يك سوم از تركه ميت پس از اداى ديون
ثلثان    دو سوّم
ثلثان شدن آب انگور: جوشيدن آن به قدرى كه دو سوم آن بخار شود و يك سوم باقى بماند.
ثمره    محصول و ميوه
ثَمَن    عوض و قيمت كالا
ثمن كلى: ثمنى كه مصاديق و افراد متعدد دارد.
ثمن مسمّى: قيمت و عوضى كه در ضمن عقد بيع، معين گشته است.
ثمن مثل: قيمتى كه مردم حاضرند در بازار در برابر يك كالا بپردازند.
ثمن مؤجّل: قيمت و عوضى كه اداى آن تا زمان مشخصى به تعويق افتاده است.
ثُمْن    يك هشتم
ثَيب    شخصى كه ازدواج كرده است. (ثيبة: زن ازدواج كرده)
جائر    ستمگر، پايمال كننده حق و عدالت
جائفه    زخمى كه به داخل بدن مىرسد.

جابر    جبران كننده
جاعل    آنكه در قرارداد جعاله اعلام مىكند هر كس براى او كار مشخصى را انجام دهد، اجرت معينى خواهد داشت.
جانى     جنايتكار، آنكه مرتكب جنايت شده است.
جاهل    بى اطلاع، نادان
جاهل قاصر: كسى كه اصلاً متوجه جهل خود نيست و يا راهى براى برطرف كردن جهل خود ندارد.
جاهل مقصّر: كسى كه متوجه جهل خود بوده و راههاى رفع جهالت خود را هم مىداند؛ ولى در آموختن تكاليف كوتاهى مىكند.
جاهل به حكم: كسى كه حكم مسأله را نمىداند.
جاهل به موضوع: كسى كه از موضوع حكم بىاطلاع است.

جايز     عملى كه انجام آن حرام نيست.
جبيره    چيزى است كه با آن زخم و شكستگى را مىبندند.
پارچه يا دوايى است كه روى زخم و مانند آن مىگذارند.

جدال    رجوع کنيد به: جدل
جدل    قسم خوردن به منظور اثبات يا نفى چيزى. رجوع کنيد به: محرمات احرام
جذام    يك نوع بيمارى است كه باعث بىحسى بعضى اعضاى بدن (دست و صورت) و فساد آنها مىشود.

جرح    نسبت عدم عدالت به كسى دادن يا تضعيف كردن او
باطل كردن شهادت
جُرح    جراحت، زخم
جزيه    مالى كه از كافر ذّمى در قبال زندگى در قلمرو اسلام اخذ مىشود.

جُعاله    تعهّدى است كه طى آن شخص اعلام مىكند كه هر كس براى او كار مشخّصى را انجام دهد، اُجرت معينى خواهد داشت؛ مثلاً إعلام مىكند كه اگر كسى گمشدهى مرا پيدا كند، فلان مبلغ به او مىدهم.
به كسى كه اين قرار را مىگذارد (جاعل) و به كسى كه به آن عمل مىكند (عامل) مىگويند.

جُعل    مال معين شده در عقد جعاله
جفت    عضو رابط بين جنين و رحم مادر است كه جنين بواسطهى آن تغذيه مىكند.

جَلّال(جلّاله)     حيوان حلال گوشتى كه به خوردن نجاست عادت كرده است.
جماع    مقاربت، آميزش جنسى
جمرات    سه ستون سنگى معروف در منى است و حجاج بايد در روزهاى يازدهم و دوازدهم ذى الحجه به آنها سنگ بزنند (جمع جمره)
جمع بين اختين    دو خواهر را به همسرى داشتن
جنابت    حالتى است كه بعد از جماع يا خروج منى ، بر شخص عارض مى شود. رجوع کنيد به: جنب
جُنُب    كسى كه جماع كرده يا منى از او خارج شده باشد.
جهاد    جهاد ابتدايى: نبردى كه به قصد هجوم بر دشمن و با فرمان امام (عليه السلام) يا نائب او انجام گيرد.
جهاد دفاعى: نبرد و پيكار براى مقابله با هجوم دشمن به سرزمينهاى اسلام
جهاد اكبر: مبارزه با هواى نفس
جهاد اصغر: پيكار و جنگيدن در راه خدا
جهر    با صداى بلند قرائت كردن (در مقابل اخفات)
سخن گفتن بطور عمومى (در مقابل سِرّ)
انجام دادن عمل بصورت آشكار (در مقابل خفاء)
جهرى
(نماز جهرى)    نمازى كه در آن، حمد و سوره بايد با صداى بلند خوانده شود (نمازهاى صبح، مغرب و عشا)
جهل    ندانستن و بىاطلاع بودن
جهل مركب: آن است كه شخص نمى داند و متوجه نيست و مى پندارد كه مىداند.

چانه زدن    گفتگو در هنگام خريد براى كم يا زياد كردن قيمت كالا
حائر    روضه مشرفه حرم امام حسين «عليه السلام» (برخى از رواقها اطراف هم در حكم حائر است)
حائض    زنى كه در حال حيض است.
حاكم اسلامى    رجوع کنيد به: حاكم شرع
حاكم شرع    مجتهد جامع الشرايط، ولى فقيه و رهبر مسلمين
مجتهدى كه شرعاً حق حكم كردن داشته باشد.
حبس مؤبّد    وقف كردن اموال براى هميشه
حبس مخلّد     رجوع کنيد به: حبس مؤبّد
حبوه    اموالى همچون قرآن، انگشتر، لباس كه با فوت پدر به پسر بزرگتر تعلق مى‌گيرد.
حجّ افراد    حجى كه عمره آن بعد از آن انجام مى‌شود و حاجى قربانى خود را نيز با علامت خاصى مانند بريدن گوش معين نمى‌كند. چنين حجى بر كسانى واجب است كه در فاصله 8 فرسخى كعبه زندگى مى‌كنند.
حج بلدى    حجى كه نائب از شهر منوب عنه براى سفر حج حركت مى‌كند.
حج ميقاتى     حجى كه نائب از ميقات متعهد آن مى‌شود.
حجامت    گرفتن خون از بدن بطريق مخصوص
حَجّة الاسلام    حج واجب، حجى كه در طول عمر، يك بار بر افراد مستطيع واجب مى‌شود.
حجّ     زيارت خانه خدا و اعمال مربوط به آن
حج صَروره: انجام اعمال حج واجب براى اولين بار. رجوع کنيد به:صروره
حج بذلى: حجى كه با بخشيدن هزينه سفر (از سوى ديگرى) واجب مى‌گردد.
حجّ نيابى: حجّى كه به نيابت از ديگرى انجام شود. انجام مناسك حجّ به نيابت از ديگرى.
حَجْر    منع از تصرف در اموال
حِجر اسماعيل    مكانى به شكل نيم دايره با ديوارى به ارتفاع 3 / 1 متر كه در جانب شمالى كعبه قرار دارد و مدفن اسماعيل، هاجر و چند تن از پيامبران است.
حَجَرالاسود    سنگ سياهى كه از بهشت آمده و در ركن حجر الأسود كعبه نصب شده است.
حدث أصغر     هر امرى كه وضو را باطل كند؛ مانند خروج بول و غائط
حدث أكبر     هر امرى كه باعث وجوب غسل شود؛ مانند جنابت ومس ميت
حدّ    مجازاتى است كه خداوند ميزان آن را براى بعضى گناهان تعيين كرده است. (در مقابل تعزير)
حدّ ترخص    مكانى كه در آنجا آخرين خانه‌هاى شهر ديده نمى‌شود و اذان آن هم به گوش نمى‌رسد.
حرام     ممنوع
آنچه كه شرع آن را ممنوع مى داند و كارى كه اسلام آن را منع كرده و ارتكاب آن گناه است.
حرام مؤبّد    رجوع کنيد به: حرمت ابدى
حَرَج    مشقت، سختى و دشوارى؛ به طورى كه معمولاً قابل تحمل نباشد.
حرم مکه    منطقه وسيعى از مسجد الحرام با حدود معين که سرزمينى امن براى انسانها و حيوانات است.
حرمت ابدى    منع هميشگى ازدواج
حريم    محوطه و محدوده‌ى اطراف هر چيز؛ مانند حريم خانه (مكانى كه حمايت و دفاع از آن واجب باشد).
حريم عرفى: آنچه عرف آن را حريم مى‌داند.
حصر وراثت    معين شدن وارث‌هاى متوفى
حِصّه    سهم
حِضانت    ولايت و سرپرستى طفل، به منظور نگهدارى و تربيت او
حَضَر    وطن، محل اقامت (در مقابل سفر)
حق    حق الله: تكليفى كه در صورت سرپيچى از آن، مكلف در برابر خداوند مسؤل است؛ مانند نماز و روزه
حق الناس: حق اشخاص ديگر كه با اتلاف، اضرار و دَين بر گردن مكلف مى‌آيد، و سقوط آن وابسته به رضايت صاحب حق است.
حق التحجير: حقّى كه به سبب سنگ‌چينى و مانند آن به دور زمين باير، براى شخص پديد مى‌آيد.
حق خيار: رجوع کنيد به: خيار
حق المارّه: حقى است كه به موجب آن، رهگذر هنگام عبور از كنار درختِ ميوه يا زراعت بتواند مجاناً و بدون اذن مالك از آن بخورد.
حق التوليه: حق‌‌الزحمه‌ى متولى
حق الارث    سهم الارث، ميزان سهم هر يك از ورثه
حق التأليف    حق مؤلف كتاب، مزد و اجرت نوشتن كتاب
حق الزحمه    دستمزد، اجرت عمل
حق العمل    اجرت
حق تأهل    مزايايى كه بخاطر داشتن فرزند و همسر به فرد تعلق مى‌گيرد.
حكم    دستور شرع
حكم قاضى در موارد نزاع و مانند آن
امر و دستور ولى فقيه در مسائل مربوط به اداره كشور اسلامى و امورى كه به عموم مسلمين ارتباط دارد. (در مقابل فتوى)
حكم تكليفى    حكمى كه بدون واسطه به فعل مكلف تعلق مى‌گيرد و وظيفه مكلف را در انجام دادن يا ندادن آن مشخص مى‌كند؛ مانند وجوب و حرمت
حكم وضعى    حكمى كه با واسطه به فعل مكلّف تعلق مى‌گيرد؛ مانند زوجيت، طهارت و نجاست، صحّت و بطلان كه به اشخاص و اشياء تعلق مى‌گيرد.
حكم ثانوى    حكمى كه در شرايط خاص مانند اضطرار مرض عسر و حرج و مانند آن براى مكلف جعل مى‌شود.
حليت    حلال بودن، مباح بودن
حمل    جنين، طفل در شكم مادر
حَنث    مخالفت، شكستن
حَنث نذر: خلاف نذر عمل كردن
حنوط    ماليدن كافور به بدن مرده
حواله    إرجاع طلبكار به شخصى ديگر براى دريافت طلبش
حيازت    در اختيار گرفتن يكى از مباحات عامه (يكى از اسباب ملكيت اموالِ مباح)؛ مانند شكار حيوانات
حيض    قاعدگى، عادت ماهيانه‌ى زنان
حيل فرار از ربا    شيوه‌هايى كه به وسيله‌ى آنها معامله ربوى، يك معامله‌ى صحيح جلوه داده شود.
خارق العاده    بيش از انتظار، غيرعادى، عجيب
خالى از قوت نيست    اين تعبير در حكم فتوا مى‌باشد.

خالى از وجه نيست    اين تعبير در حكم فتوا مىباشد.

خَبَث    پليدى؛ نجاست
خُبره    كارشناس
خبيث    ناخوشايند، پليد
ختنه    بريدن غلاف سر آلت تناسلى مرد
خدعه    فريب، نيرنگ
خديعه     رجوع کنيد به: خدعه
خراج    ماليات
نوعى ماليات كه از بهره و محصول زمين گرفته مىشود.

خَرَص    اندازهگيرى تضمينى

خسارت    از دست دادن سرمايه، زيان كردن
خسوف    ماه گرفتگى‌
خصال كفاره    امورى كه شخص بايد بابت كفاره انجام دهد.
خصوصيات    ويژگيها، مشخصات
خلع يد    عزل كردن و بركنارى كسى كه از تصرف در اموال و يا امور
خمس    يك پنجم مازاد درآمد ساليانه و همچنين بعضى از اموال خاص كه بايد با قصد قربت آن را به نايب امام (عليه السلام)داد و يا نيمى از آن را به نايب امام و نيم ديگر را با اجازه او به سادات نيازمند داد.
خنثى     آنكه مرد يا زن بودن او مشخص نيست.
خنزير    خوك
خوارج    كسانى كه بر امام معصوم (عليه السلام) خروج كنند و عليه او قيام نمايند؛ مانند خوارج نهروان
خوف    ترس، هراس، واهمه
خوف ضرر    احتمال زيان و خسارت مالى و يا جانى
خون جهنده    خون حيوانى است كه وقتى رگ آن را ببرند، خون از آن بپاشد.
خيار     حق فسخ معامله
خيار تأخير: اگر معامله‌اى انجام گيرد و مشترى تمام قيمت كالا را نپردازد و فروشنده نيز جنس را تحويل ندهد، اين معامله تا سه روز لازم الاجرا است؛ لكن بعد از گذشت سه روز چنانچه مشترى قيمت كالا را پرداخت نكرد، فروشنده مى تواند معامله را فسخ كند. البته اختيار فسخ مشروط بر اين است كه تأخير در ضمن عقد، شرط نشده باشد. (اين خيار مخصوص فروشنده است)
خيار تخلف شرط: حق فسخ معامله‌اى است كه به واسطه عمل نكردن به شرطِ ضمن عقد، براى مشروطه له ايجاد مى ‌شود.
* خيار تخلف شرط: خيارى كه در اثر تخلف خريدار يا فروشنده نسبت به شرط ضمن عقد حاصل مى ‌شود.
خيار تبعض صفقه: خيارى است كه در اثر تبعض صفقه براى خريدار حاصل مى ‌گردد. رجوع کنيد به:تبعض صفقه
خيار حيوان: اختيار فسخ معامله براى خريدار حيوان به مدت سه روز
خيار رؤيت: حق فسخ معامله‌اى كه در آن كالاى غايب معينى با اوصاف معامله شود، ولى در هنگام تحويل آن اوصاف را نداشته باشد.
خيار شرط: نوعى اختيار فسخ است كه در ضمن عقد، شرط شده باشد.
خيار عيب: اختيار فسخ معامله به واسطه عيب موجود در مال معامله شده.
خيار غبن: خيارى است كه بواسطه گران خريدن جنسى يا ارزان فروختن آن، براى هر كدام از خريدار يا فروشنده به وجود مى آيد، به شرط آنكه عرفاً اختلاف قيمت زياد بوده و جاهل به قيمت باشند.
خيار مجلس: اختيار فسخ معامله كه مختص به خريدار و فروشنده و در مجلس معامله است.
دائر مدار    وابسته، مربوط
دائمه    زنى كه طى عقد دائم به همسرى مردى در‌آمده است.
دائن    طلبكار، بستانكار
دابّه    حيوان چهارپا
دارالاسلام    سرزمين اسلام، جايى كه اكثريت اعضاى آن مسلمان هستند.
دارالحرب    بلاد كفار را گويند كه با مسلمانان پيمان ندارند.
داعى    انگيزه، اراده
دُبُر    پشت (كنايه از نشيمن‌گاه است).
درهم شرعى    سكه‌ى‌ نقره به وزن تقريبى 52 / 2 گرم
دستگردان    گرفتن خمس و بخشيدن يا قرض دادن آن توسط متولى خمس يا مرجع تقليد به كسى كه خمس بر گردن اوست و توانايى پرداخت آن را ندارد.
دعوى    ادّعا
دفاع    مقاومت در برابر دشمن
دلاّل    واسطه، كسى كه واسطه بين خريدار و فروشنده باشد.
دم    خون
دماء ثلاثه    خون حيض، استحاضه و نفاس
دمل    جراحت
دنبلان    تخم گوسفند
دَهرى    دسته‌اى از كفار كه عقيده به جهان آخرت ندارند و معتقد به بقاء دنيا (دهر) هستند.
دَين    بدهكارى، قرض
دينار شرعى    سكه طلا به وزن يك مثقال شرعى (6 / 3 گرم)
ديه    مالى كه براى جبران خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت مى‌شود.

منبع: http://www.leader.ir

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location